نوحه واحد در حریم
عشق در دشت بلا
در حریم عشق در دشت بلا
در میان لاله زار کربلا
جمله یاران چون شفق سیما شدند
غرق در خون بی سر و بی پا شدند
نوبت آل پیام آور رسید
وقت میدان رفتن اکبر رسید
گوییا یارب جهان شد کوی غم
شد زمین در حلقه ی جادوی غم
هفت بند آسمان لرزان شده
هفت اقلیم جهان ویران شده
ناگهان از خیمه گاه عشق و شور
شد مشعشع گوهر دریای نور
جوشنی از رادمردی در برش
نام کرده نیک مادر اکبرش
چشم هایش چشمه ی خورشید بود
در نگاهش جلوه ی امید بود
بسته بر تارک عمامه ی مصطفی
زنده کرده خاطرات مرتضی
هیبتش چونان علی در اقتدار
بوسه می زد بر دودستش ذوالفقار
برنشسته بر براقی تیز تک
تا کند این خاک را رَشک ملک
داشت آنک شعله ی عزمش شتاب
زین سبب جا کرده بر پشت عقاب
دید مولا چون جوان خویش را
راهی میدان چو جان خویش را
دید چون لب تشنه ی جان تشنه را
می رود در ازدحام دشنه ها
می رود در کام دشنه اکبرش
مانده بر در دیدگان مادرش
یک نظر بر عالم بالا فکند
یک نظر بر آن قد و بالا فکند
در نگاه یادگار مصطفی
زنده شد تفسیر الله الصطفی
دید رو در رو شکوه حیدری
یادگار شوکت پیغمبری
دید می جوشد به رگ هایش یقین
گشته بی طاقت به قصد خصم دین
دید چون اکبر پدر را بی قرار
درد دین افکنده در جانش شرار
اذن میدان خواست از سالار دین
تا کند پاک از ستم روی زمین
زان سپس بوسید دست باب را
دست آن خورشید عالم تاب را
جان به پای حضرت مولا نهاد
پا به راه شرح اعطینا نهاد
رفت و در انبوه خنجر شد نهان
حیدری هیبت به میدان شد عیان
تیغ زد تا کفر را بی جان کند
نعره زد تا معنی قرآن کند
تیغ زد تا آدمی احیا شود
چهره ی آلودگان رسوا شود
هان علی بود آن که اکبر نام داشت
صورتی خورشید احمد فام داشت
ناگهان خاکم به سر در خون فتاد
غرق ماتم در غمش گردون فتاد
تشنه لب جان داد بر احیای دین
تا بنوشد جام ختم امرسلین
شمع تن در راه حق خاموش کرد
جام از دست پیمبر نوش کرد
شعر از: سید محمد هاشمی
آهنگ: مرحوم عبدالحسین خرمایی
خادم الحسین حاج سید ابوالحسن محمدی طبائی به دیار حق شتافت
, ,ی ,بی ,جان ,چون , , , , تا ,زد تا
درباره این سایت